ژانت کنت
(استاد فلسفه دانشگاه مککوئیر)
فلسفهی دوستی کندوکاویست گیرا و غنی در ماهیت و اهمیت دوستی که از فلسفه تا بیوگرافی، هنر، ادبیات و روایتهای زندگی را تقریباً به یک میزان در بر میگیرد، کندوکاوی علمی و خودمانی.
نهاماس بحث خود از دوستی را، چنان که انتظار میرود، با ارسطو شروع میکند و با برشمردن سه نوع مختلف دوستی، نقش فضیلت را در دوستی بررسی میکند. او از فداکاریهای قهرمانان افسانههای یونانی شروع میکند، به تفسیرهای دوران صدر مسیحیت میپردازد و سپس به دلایل شخصی و شرح دوستیهایی که در بیوگرافیها، ادبیات، نمایشنامهها و فیلمها بازنمایی شدهاند میرسد. او، با شناختی دقیق از مخاطبانش، عامدانه متنش را از پانویسها و ارجاعات مستقیم پاک نگه میدارد، مگر آنهایی که مطمئن است مخاطبان میشناسند –آگوستین، مونتنی، سیاس لویس و دیگران.
یک موضوع محوری این کتاب سرشت دستنیافتنیِ دوستی و مقاومتش در برابر تعریف یا بازنماییِ بیواسطه است. نهاماس ابتدا به نقاشی و سپس ادبیات دست مییازد تا این نکته را آشکار کند. گرچه نقاشیهای زیادی هستند که دوستان را منظور قرار دادهاند اما، ورای عنوانشان، که مشخصاً دوستی است، چیزی از دوستیِ آنها که تصویر شدهاند دستگیرمان نمیشود. زیرا «دوستی هیچ ژست، تیپ، طرز قرارگیریِ بدن، حالت، احساس یا عاطفه، هیچ عمل یا موقعیت بخصوصی ندارد» که مختص این رابطه باشد، درعوض، دوستی با تقریباً هر احساس و فعالیتی سازگار است. او میگوید دوستان میتوانند با هم به تقریباً هر کاری مشغول باشند. برای اینکه بدانیم عملی از روی دوستی سر زده یا نه باید از شرایط و انگیزهی افراد باخبر باشیم و نقاشی از نشاندادن اینها عاجز است. آیا رمان برای این کار بهتر است؟ نهاماس شک دارد. بااینکه دوستیها را شاید بتوان در رمان تصویر کرد، اما در بخش اعظم رمانها دوستی نقش مهمی در پیرنگ داستان ندارد بلکه بیشتر در پسزمینه است. چرا؟ نهاماس میگوید به این دلیل که فعالیتهای دوستانه اکثراً فعالیتهایی روزمره، پیشپاافتاده و کسلکنندهاند. دوستی اغلب چیزی نیست که بتوان از آن داستان دهانپرکنی درآورد؛ در اکثر دوستیهای ما خبری از فداکاری و ماجراهای شورانگیز نیست. داستان قادر به بازنمایی دوستی است ولی بیشتر از طریق آشناکردن ما با شخصیتها وقتی با هم نه یک کار که سلسلهای از کارها را میکنند در این امر توفیق مییابد. دوستی میان شرلوک هلمز و واتسن را میتوان در یک قاب خودمانی و بیتکلف به خواننده نشان داد. واتسن چیزی میخواند و هلمز پیپش را چاق میکند. بگومگوهای این دو بیش از آنکه هماهنگی رابطهشان را مخدوش کند آن را برجسته میکند. ممکن است کسی شک کند که نمایش دوستی در رمانها واقعاً اینقدر سخت باشد که نهاماس میگوید، اما در یک چیز حق با اوست و آن اینکه هیچ ویژگی ممیزی برای دوستی وجود ندارد، آنطور که برای عشق تنانی یا حسادت یا خشم هست.
نهاماس در کندوکاوهایش، وقتی دارد نقش دوستی را در شکلدادن به خود بررسی میکند، به برداشتی مثبت از دوستی میرسد که از برخی جهات به برداشتی که من و دین کاکینگ [۱] داشتیم شبیه و بر آن استوار است. نهاماس نیز بر این نکته انگشت میگذارد که دوستی چطور به شکلی سازنده فرشی از علایق و امکانهای جدید زندگی را پیش پایمان میگسترد. دوستی پایانی باز دارد. هیچ نقطهی پایان یا غایتی نیست که دوستان صمیمی رو به آن داشته باشند، و از همین نکته است که میتوان بهوضوح تمایز این نوع روابط را با خیرخواهیای که ممکن است در دوستیهای ابزاریتر و لذتجویانهترمان وجود داشته باشد دید. نهاماس نیز در این نکته دقیق میشود که چطور واکنشهای خاص و یگانهی دوستان به یکدیگر دوستی را به چیزی یکه بدل میکند. دوستان بر جنبههای مختلفی از شخصیت، فردیت و علایق یکدیگر تمرکز دارند، درنتیجه، هرکدام دیگری را به سویی میکشند و از این رو هیچ دو دوستیای دقیقاً مثل هم نمیتواند باشد. و باز هم نهاماس با ما همعقیده است که دوستی خیریست که هم نزد فضیلتمندان و هم بیفضیلتان یافت میشود و میتواند ما را تغییر دهد، چه در جهت خوبی چه بدی. این ادعا که دوستی ممکن است از لحاظ اخلاقی خطرناک باشد بیشک جنجالیترین ادعاییست که در این کتاب مطرح میشود و، چنان که نهاماس تصریح میکند، نکتهایست که برخلاف قاطبهی فلسفهی اخلاق است، ولی چون خودم قبلاً از این ادعا دفاع کردهام، به آن اعتراضی نخواهم کرد. فقط باید بگویم چرا این نتیجهی ناگزیر پذیرش تفسیری کلی از دوستیست.
نهاماس با این تصور مخالف است که میتوان بر دوستیهای مبتنی بر لذت و فایده نام دوستی نهاد. مخالفت او به این دلیل نیست که این روابط ارزشمند یا رضایتبخش نیستند بلکه چون محدودهای مشروط و محدود دارند درحالیکه دوستیهای صمیمی و مبتنی بر اعتماد چنین نیستند. اینجور روابط اساساً از خود دوستان اثر نمیپذیرند. اعمالمان در اینجور دوستیها با توجه به ملاحظاتی دیگر توجیه میشوند. نهاماس میگوید شاید علاقه و اهمیتی که به آرایشگرش میدهد تاحدودی بهخاطر خود آرایشگرش باشد ولی اگر آرایشگرش از آنجا برود یا بازنشسته شود آن رابطه را ادامه نخواهد داد –یا اگر بدهد، گواهیست بر اینکه رابطهشان تغییر کرده است. خب چگونه میشود که از دوستتان مستقیماً اثر بپذیرید و به او واکنش نشان دهید؟ این صرفاً به این معنا نیست که به نیازهای دوستتان پاسخ دهید و رفاه و سعادتش را بخواهید. اینطوری تمایزی بین دوستی و روابط متنوع دیگری که مبتنی بر مراقبتاند وجود نخواهد داشت. بهقول نهاماس «وقتی من دوستتان میشوم، برآوردهشدن خواستههایم را حق خود نمیدانم. من به آنچه دلخواه شماست تن میدهم و با کمال میل حاضرم در نتیجهی رابطهمان چیزهای جدیدی بخواهم، علایق جدیدی پیدا کنم و حتی شاید به ارزشهای جدیدی معتقد شوم. از قبل نمیتوانم بگویم این چیزهای جدید چه هستند، بهخصوص چون شما نیز بهواسطهی دوستیمان تغییر میکنید و هیچکدام نمیتوانیم پیشگویی کنیم این تغییر چگونه خواهد بود.» (صفحه ۱۱۹)
در این دیدگاه ما با خودهایی کاملاً متشکل در رابطهی دوستی وارد نمیشویم. کسی که میشویم تاحدی نتیجهی همین دوستیهاست. اگر این موضوع را بپذیریم، دیگر هیچ تضمینی نیست تغییراتی که دوستی به بار میآورد از لحاظ اخلاقی ناپسند نباشند. نهاماس اندیشهی جالبی را از سی اس لویس وام میگیرد که میگفت دوستی «نوعی جدایی از دیگران و حتی عصیان است … مجموعهای از مقاومتهای بالقوه» و آن را با بحث مفصلی که دربارهی فیلم تلما و لوئیز (۱۹۹۱) پیش میکشد روشن میکند. ماجرای فیلم آنقدر مشهور هست که نیازی به تکرارش نباشد. چیزی که برای من جالب بود شیوهایست که نهاماس در بررسی این مثال از آن بهره میبرد تا نشان دهد چطور دوستی فضایی برای تکامل، کندوکاو و رشد شخصی فراهم میکند، بهگونهای که برای خود دوستان خیر به همراه دارد، بهرغم اینکه آنها را در گرداب بیاخلاقی فرو میبرد. درواقع نهاماس تا جایی پیش میرود که معتقد است «دوستیشان، نه بهرغم اینکه آنان را به قتل، دزدی، تهدید و ویرانی میکشاند بلکه درست به همین دلیل خوب است». تلما و لوئیز تاحدی بهواسطهی تصمیمهایی که با هم میگیرند و اعمالی (اخلاقاً نادرست) که با هم میکنند قویتر، مستقلتر و خودمختارتر میشوند. این نظر شاید ناگوار بیاید ولی انکار آن بهمعنیِ انکار تفسیری از دوستیست که مبنای آن را شکل میدهد. آنوقت باید عقیدهی فوقالذکر را نیز کنار بگذاریم که دوستی شامل و مستلزم نوعی واکنش به دیگریست.
اینکه دوستی مستلزم این نوع خاص از واکنش و تأثیرپذیری از دیگریست در بحث از غایت دوستی که یک فصل کامل از کتاب را تشکیل میدهد روشنتر میشود –موضوعی که تاکنون چندان توجه فیلسوفان را به خود جلب نکرده بود. هنگامی که دوستانْ دیگر آغوشی باز برای احساسات دیگری نداشته باشند یا تفسیرهای یکدیگر را نپذیرند –یعنی هنگامی که دیگر حاضر نیستند از یکدیگر تأثیر بگیرند– دوستی پایان مییابد. نهاماس این مسئله را با خوانش دقیقش از نمایشنامهی هنر یاسمین رضا بهزیبایی نشان میدهد. او این فصل و سپس کتاب را با این تعبیر خیرهکننده به پایان میبرد که شباهتیست بین رابطهای که با دوستانمان داریم و دلمشغولیای که به آثار هنری پیدا میکنیم. او معتقد است چیزی یگانه در هر یک از روابطمان وجود دارد. درست همانطور که هریک به جنبههای متفاوتی از آثار هنری جذب میشویم و بر آن تمرکز میکنیم، با دوستان مختلفمان نیز چنین برخوردی داریم. ما به آثار هنری معنا و اهمیتی میدهیم و آنها را از دید خود تفسیر میکنیم، و در تعامل با نقاشیها، نمایشها و رمانها جنبههای مختلفی از خود را برجسته و کامل میکنیم.
نهاماس میگوید «ما بعضی از مردم را دوست داریم و بعضی را نه، درست همانطور که برخی آثار هنری را دوست داریم و برخی دیگر را نه و برخوردمان با چیزهایی که دوست داریم متفاوت است با باقی چیزها». نه عشق به یک اثر هنری خاص و نه عشق به یک فرد خاص برای ما ضروری نیست بلکه «چیزهایی که زیبا میدانیم، همچون دوستانمان … نشاندهنده، و گاه تعیینکنندهی، شخصیت و هویت ماست» (ص۱۵۸-۱۵۹). او نتیجه میگیرد «زیباییشناسی و دوستی … از مهمترین سازوکارهای موجودند که میتوانند فردیتمان را شکل دهند» (ص۱۵۹).
استدلال قدرتمندی که نهاماس در فصلهای پایانی برای ارزشمندیِ دوستی و هنر میآورد، به نظر من، اصیلترین بخش این کتابِ سراسر جذاب و شایستهی توجه و تحلیل بیشتر فیلسوفان است.
“ [۱]Friendship and the Self,” Ethics 108 [1998]: 502–27; “Friendship and Moral Danger,” Journal of Philosophy 97 [2000]: 278–96.